سفارش تبلیغ
صبا ویژن
::₪ ° کلاغه به خونه ش میرسه؟ ° ₪ ::
  • رها آزاد

     

     حتی اگی یه روز از زندگیم مونده باشه  بخاطر تو نفس میکشم تمام لحظه هاشو

    سفارشات ترجمه انگلیسی به فارسی وبالعکس پذیرفته نمی شود

     

    لطفاً سفارشات خود را به آدرس ایمیل بنده ارسال نفرماییداصلا!




    *

  • رها آزاد

     آنچه میان من و آن مرد گذشت...

    مرد‏‏، به آسانی، روی تبسم محوی که داشتم خط کشید

    و من

    نه برای آنکه جهادی را آغاز کنم

    بلکه تنها به دلیل تعجبم با صدای بلند خندیدم.

    و مرد، روی صدای بلند خنده‏ ام خط کشید.

    و جنگ، اینگونه آغاز شد

    بی‏ آنکه من، خواهان جنگی باشم.

    راه رفتم،

    روی راه رفتنم خط کشید.

    نگریستم، روی نگاه کردنم خط کشید.

    سخن گفتم،

    روی سخن گفتنم- گرچه چندانکه باید،

    زیرکانه و دلیرانه نبود – خط کشید.

    روی تمام آهنگهایی که دوست داشتم خط کشید.

    روی همه‏ ی شعرهای قدیمی و محبوبم خط کشید.

    روی تمام نوشته‏ هایم، که در آنها، براستی

    هیچ چیز به جز عشق کودکانه ‏یی

    به وطن، وجود نداشت، خط کشید.

    و هنوز برای آنکه به گریه بیفتم، بقدر کافی‏، وقت بود.

    پس به خورشید نگاه کردم، روی خورشیدم خط کشید.

    به زمین زیر پایم نگاه کردم

    روی زمینم، زمین مقدسم خط کشید.

    و این، کار ما شد، کار بی‏ سرانجام ما:

    من می‏جستم و می‏ یافتم، او، بی‏رحمانه خط می‏کشید.

    هنوز برای آنکه به زانو درآیم و التماس کنم، وقت بود.

    پس، روی باغی که کشیده بودم خط کشید

    و روی طینت رنگ.

    روی پرنده‏ یی که پرواز داده بودم خط کشید

    و روی ذات پرواز

    روی گلی که دلشکسته بوییدم خط کشید

    و روی ماهیت عطر

    و چون عاشق شدم و روی عشقم خط کشید،

    فریاد زدم: این دیگر یک مسئله ی کاملاً شخصی بود.

    تو حق نداشتی روی آن خط بکشی.

    و او، روی فریادم خط کشید.

    تنها در این لحظه بود که به گریه افتادم

    و او فرصت یافت که روی گریه ‏ام، خطی بکشد.

    پس اینگاه

    به گرداگرد خویش نگاه کردم

    و دیدم که تمام زندگی ‏ام را خط‏ خطی کرده است.

    تنها اگر‏، یک روز صبح به او سلام می‏ کردم

    روی سلامم خط نمی ‏کشید

    و چون نکردم، و سکوت کردم

    و در سکوت، گذشتم

    روی پهنای سکوتم خط کشید؛

    خطی که بوی خون می‏ داد

    و سرانجام

    بر ارتفاعی دست یافت

    بر ارتفاعی نشست

    و از آن ارتفاع، مرا پیروزمندانه نگریست

    و پیروزمندانه گفت:

    ” اینک، تو، هیچ چیز نداری، هیچ چیز.

    هیچ چیز ....”

    و من، آرام و غمزده گفتم:

    برای من، هنوز هم یک رؤیای ژرف مانده است

    یک رؤیای بسیار ژرف رنگین،

    چیزی که در جنین حافظه، محفوظ است،

    چیزی که تو هرگز نمی‏توانی روی آن خطی بکشی،

    در هیچ زمانی

    و در هیچ مکانی.

    و تا چیزکی خط نخورده باقی‏ست

    در ارتفاع نیز برای تو عذاب و خشم بسیار است...

    "نادر ابراهیمی"



    *

  • رها آزاد

    مخاطب خاص دارد:

    امیدوارم روزی که با اعتماد ابلهانه ات به شبه علم بر فنا می روی اینقدر فهم در مغز تهی شده و قلب سنگی و بی احساست مانده باشد که بدانی برای چه داری به فنا می روی...هرچند در تو این مقدار درک را هم سراغ ندارم اما به زودی لینک این یادداشت را برایت خواهم فرستاد به شرط آنکه در غربت خود خواسته ات هنوز زنده باشی و واکسن جان جانان تو را به چوخ نداده باشد... من که دیگر هیچ خویشاوندی با نو و پدر و مادرت در هیچ نقطه از وجودم احساس نمی کنم و برای به چوخ رفتنت هم تاسفی نخواهم خورد اما بدان که اگر معذرت خواسته بودی می بخشیدمت... تو و پدر و مادر بی شرفت نزدیکترین دشمنان به من بودید و هرگز از هیچ بدی فروگذار نکردید اما همان خدای دروغینتان شما را به پاداش  کارهایتان خواهد رساند...سفر به چوخ مبارکت باشد... چوخ در ایران با چوخ در سوئد فرقی ندارد چون تو ...



    *

  • رها آزاد

    راست میگه، منم اینقدری که دارم هر روز ضرر میدم پول تو بورس نداشتم. با سی میلیون رفتم بورس قبل از اون که دولت دزد شروع به تبلیغ بورس و گول زدن مردم کنه... بعد الان صدمیلیون ضرر دادم...تازه یکسالم هست نه خرید زدم نه فروختم...یه تعداد سهامه که انقدر ریخته خوشم نمیاد بفروشم... حداقل پولی که دادم خریدمشون رو باید دربیارم ازش. تا یر به یر نشم که خروج نمی زنم. اما واقعا کاش این الگوی بورس توی بازار مواد غذایی و کالاهای مصرفی هم بود... سهمو خریدم دونه ای 2500 تومن الان داره زیر هزاروصد خرید و فروش میشه...از اونطرف یه قوطی پنیرو می خری شونزده هزار فردا همونو باید بخری بیست و چار هزارتومن... نمیدونم کار کی بوده که منطق بورس و با منطق بازار مصرف جابجا کرده...ماستا رو ریخته تو قیمه ها لعنتی... مگه دستم بهش نرسه...



    *

  • رها آزاد

     
    در سال 1930 دکتر رویال رایموند رایف توسط دستگاه فرکانسی که خودش ساخته بود موفق به درمان 16 نفر از بیمارانی شد که مبتلا به 16 نوع سرطان مختلف بودند. کار او بعدها به دلایلی که احتمالا می توانید حدس بزنید سرکوب شد، در اینجا فرکانس های ویژه ای وجود دارد که اثرات فوق العاده ای بر ذهن و بدن انسان دارد این دو فرکانس 432 و 528 هستند فرکانس 528 به صدای معجزه معروف است که به بازسازی ساختار ژنتیکی و DNA مربوط است در سال 2010 یک الکترومغناطیس شناس به نام آقای جان هاچینسون از ونکوور کانادا با استفاده از فرکانس 528 و دیگر فرکانس­ها با موفقیت آب آلوده را تصفیه کرد.

    فرکانس 432هرتز به عنوان فرکانس VIRTUS A معروف است، این فرکانس با ریاضیات تنظیم شده است که بیشترین سازگاری را با طبیعت دارد، موسیقی تنظیم شده با ورتس A اثر شفا دهندگی دارد چون بر اساس ریاضیاتی تنظیم شده که طبیعت از آن برای بازسازی خود استفاده می کند، هر دو فرکانس 432 و 528 هرتز نت های بعضی از موزیک های الهی گونه هستند که ثابت شده است می تواند ذهن و روح را شفا دهند، تمام آهنگسازان محبوب مانند باخ، شوپن، و موتسارت همگی از فرکانس های 432 هرتز برای ساخت شاهکارهای هنری خود استفاده کرده اند، اما از این زمان به بعد فرکانس ها به 440 هرتز تغییر کردند. فرکانسی که با بدن انسان همسویی ندارد. این فرکانس در هیچ کجای طبیعت یافت نمی شود.

    زمانی که افراد خاصی اثرات مخرب آن را در ذهن و بدن انسان فهمیدند از آن در جهت منافع خود استفاده کردند. آنها فهمیدند که چگونه موسیقی بر میزان جذب و مسخ شدگی افراد تاثیر می گذارد.

    آیا خانواده راکلفرها به مردم دنیا خیانت کرده اند؟

     

    اینجا یک داستان تاریخی وجود دارد، در آلمان نازی وزیر تبلیغات جوزف گولبلز مقیاس اصلی درجه بندی را از 432 به 440 تغییر داد زیرا در فرکانس 440خلاقیت و احساس خفه می شود و از این طریق می توان توده بزرگی را تحت کنترل داشت بنابراین فرکانس 440 توسط بنیاد راکفلر به عنوان استاندارد رسمی موسیقی به تصویب رسید.
    اطلاعات زیادی به دلایل مشخصی از مردم پنهان شده است، اگر مردم قدرت فرکانس و صدا را بفهمند قادرند مشکلات بسیاری را در خود حل کنند، ترس و موانع منفی محبوس شده خود را رها کنند. احساسات ما تاثیر فیزیکی در جهان اطراف ما دارد و اگر بتوانیم این احساسات را با استفاده از فرکانس های مهمی چون 432 و 528 تقویت کنیم می توانیم بر اساس ماهیت فیزیکی آنها بسیاری از چیزها را به سمت خود جذب کنیم.
    فرکانس ها چه تاثیری بر روح و روان ما دارند؟
    بیائید اثرات چند مورد دیگر از فرکانس ها را بررسی کنیم، هر فرکانس اثر و شخصیت خاص خود را دارد، فرکانس 396 کمک می‌کند غم و اندوه به شادی و لذت تبدیل شود و احساس گناه از انسان دور شود.
    فرکانس 417 کمک می‌کند تا زخم‌هایی روانی پاک سازی شود و امکان تغییر و اصلاح در ما ایجاد گردد. فرکانس 528همان طور که قبلا گفتیم به عنوان فرکانس طبیعی زمین شناخته می شود. این فرکانس ها ساختار ژنها را بازسازی می‌کند و دگرگونی و معجزه را برای زندگی به ارمغان می آورد. فرکانس 638 روابط شما را بهبود می بخشد و عشق و صبر را برای شما به ارمغان می آورد، فرکانس 741 شما را به خدا نزدیک می کند قدرت بروز خود را در شما ایجاد می کند.همچنین پاکسازی سلول های سمی را انجام می دهد.
    852هرتز باعث بیداری درونی می شود و شمار ا به سمت معنویات هدایت می کند. 963 هرتز کمک می کند که روح شما به تنظیمات اصلی خود برگردد و مستقیماً شما را به نور و یا خدا متصل می کند، معمولاً این فرکانسها برای بهبود ذهن و روح استفاده می شود.
    دانش و راز فرکانس ها در اختیار تیم فرکانسیک
    تیم بین المللی و تحقیقاتی فرکانسیک سالهاست دانش خود را در حوزه فرکانس ها بر لبه دانش حفظ کرده است و به عنوان تنها تیم تحقیقاتی در کشور و منطقه در این حوزه مطالعاتی فعالیت می نماید.
    دکتر ماساروایموتو از برخی از این فرکانس ها در آزمایش معروف آب خود استفاده کرد او آب را در معرض فرکانس‌های خاصی قرار داده و سپس آب را منجمد کرد و با یک دوربین عکاسی قدرتمند از ساختار بلوری آن عکس گرفت چیزی که فهمید کاملا او را شگفت زده کرد.
    موسیقی بتهوون با فرکانس
    432 ساختار هندسی بسیار زیبایی در کریستال آب شکل داد، موسیقی راک و دیگر اشکال 440 هرتز باعث شدند کریستال های آب آلوده به نظر برسند. اینجاست که باید بدانیم چرا باید به نتایج این آزمایش اهمیت نشان دهیم. زیرا بدن ما را 70 درصد آب تشکیل داده است. اگر این فرکانس ها باعث تغییر ساختار آب میشوند پس این فرکانس ها می تواند باعث تغییر بدن ما هم بشوند.

     



    *

  • رها آزاد

    The Truth About Fluoride

    "Fluoride used by Nazis to sterilize inmates and make them docile. Fluoride a key dumbing down ingredient of Prozac and Sarin nerve gas -- poisons of choice for despot rats."
    "First of all, it needs to be stated that the "substance" referred to as "Fluoride" is a misnomer - there is no such substance listed in the periodic chart of the elements, nor in the prestigious CRC handbook, nor in the sacred bible of the pharmaceutical industry - the illustrious "Merck Index". Instead, we find a GAS called Fluorine - and from the use of this gas in various industries such as aluminum manufacturing and the nuclear industry -certain toxic by-products are created which have captured fluorine molecules. One such toxic, poisonous "by-product" is called sodium Fluoride - which according to the Merck Index is primarily used as rat and cockroach poison and is also the active ingredient in most kinds of toothpaste and as an "additive to drinking water". But sadly, there is much more to this sordid tale.
    Did you know that sodium Fluoride is also one of the basic ingredients in both PROZAC (FLUoxetene Hydrochloride) and Sarin Nerve Gas (Isopropyl-Methyl-Phosphoryl FLUORIDE) - (Yes, folks the same Sarin Nerve Gas that terrorists released on a crowded Japanese subway train!).
    Let me repeat: the truth the public needs to understand is the fact that Sodium Fluoride is nothing more (or less) than a hazardous waste by-product of the nuclear and aluminum industries. In addition to being the primary ingredient in rat and cockroach poisons, it is also the main ingredient in anesthetic, hypnotic, and psychiatric drugs as well as military NERVE GAS! Why, oh why then is it allowed to be added to the toothpaste and drinking water of the people?
    Historically, this substance was quite expensive for the worlds" premier chemical companies to dispose of - but in the "50s and 60"s - Alcoa and the entire aluminum industry - with a vast overabundance of the toxic waste - SOMEHOW sold the FDA and our government on the insane (but highly profitable) idea of buying this poison at a 20,000% markup and then injecting it into our water supply as well as into the nation"s toothpaste and dental rinse. Yes, that"s right folks, a 20,000% markup. Consider also that when sodium Fluoride is injected into our drinking water, its level is approximately 1 part-per-million (ppm), but since we only drink one percent of the total water supply, the hazardous chemical literally "goes down the drain" and voila - the chemical industry has not only a free hazardous waste disposal system - but we have also PAID them handsomely in the process!!"
     It is healthier, more efficient, and safer to get our fluorine from foods rather than taking inorganic and chemically produced fluorides. Obtaining organic fluorine from foods along with organic calcium from foods and in combination with high-quality calcium and other minerals such as magnesium and zinc in supplements will assist the body in building a strong healthy surface on the teeth and bones. Also, natural fluorine protects the body from germs and viruses.
    Good sources of natural fluorine include foods such as avocado, garlic, goat milk, goat cheese, and goat butter, greens, parsley, brown rice, spinach, tomatoes, dates, cauliflower, cabbage, organic egg yolks, cod liver oil, brussels sprouts, and black eye peas. It is best to eat organically grown foods as much as possible.
    Obviously, if we want to have healthy bones and joints, as well as good overall health, we have to eliminate sodium fluoride from our drinking water. And while natural fluorine in foods is easily removed as it evaporates during cooking, water containing sodium fluoride does not. That being the case we should not cook with water containing sodium fluoride in addition to not drinking it. If you plan on using a filter for your water or are presently using one, make sure from the manufacturer that it does remove sodium fluoride.



    *

  • رها آزاد

    اومدم یه پست جدید بذارم... کلی نشستم به صفحه زل زدم و مث نویسنده ها از ترس صفحه سفید پاشدم رفتم پی کارای خونه... دوباره الان اومدم نشستم یه نگاه به لیست آخرین مطالب آپلود شده توی پارسی انداختم دیدم خبری از ک.رونا و واکسم و این صحبتا نیست...اینجا انگار یه سیاره ی دیگه س...یعنی من تونستم بین دنیاهای موازی سفر کنم و خودم متوجه نیستم؟؟!!!پس خواهشا ای ساکنان سیاره ای که زمین من نیست اگر از دستتون برمیاد به کمک ما بیاید... زمین و ساکنانش در خطر نابودی اند...زمین دیگه اون سیاره ی امن گذشته ها نیست... به دادمون برسید...ما دیگه اختیار بدن خودمونم نداریم...دارن به کوچکترین حقوق انسانیمون تجاوز می کنند...دارن دو دستمون میکنن و انداختنمون به جون هم... زامبی که شاخ و دم نداره...الان یه عده مون زامبی فکری شده ن و با توهم برحق بودن خودشون دارن به دولتها برای سلب آزادی و تجاوز به حقوق بقیه کمک می کنند...

     

    پ.ن. یارو واکسم زده بعد میگه تا تو نزنی واکسم من کار نمی کنه... خب پس برو بی زحمت رژیم بگیر تا رژیم منم کار کنه... برو قرص و داروهایی که من باید بخورم رو تهیه کن و بخور تا داروهای منم جواب بده... می بینم من هرچی دارو می خورم مریضیم تموم نمیشه... مال همینه که توی فلان فلان شده نمی ری داروتو بخوری...
    من اجازه نمیدم بی دلیل ماده ای که هیچیش معلوم نیست وارد بدنم بشه...دو ساله همه جوره تو قرنطینه و مراعات و پیشگیری بوده م حالا یکاره بیام سم نامعلوم تو رو بزنم و خودمو در معرض بیماری قرار بدم...

    جالبه، برای مسکن ملی واجد شرایط نبودیم، برای دریافت یارانه ی حمایتی واجد شرایط شناخته نشدیم، سرمایه ی سی ملیونیمون که وام و قرض بود توی بورس به فنا رفت اما کسی حامی و نگرانمون نشد، خونه نداریم و امیدی هم به خونه دار شدنمون نیست کسی ککش نمی گزه، هر ننه قمری رو دوست دارن رسمی می کنن اما ما باید همچنان قراردادی و بی آینده و با کمترین حقوق و بدون هیچ مزایایی زندگی رو بمیریم و کسی نگران نمیشه اونوقت واسه یه ویروس موهوم که معلوم نیست کجا ساخته شده و تا الان چندبار اصلاح ژنتیک شده که بتونه به این مرز از کشندگی و جهش برسه و اصلا آیا وجود داره یا بهانه شونه برای کشتن مردم دغدغه مند من شدن و برام نوبت مراجعه هم پیامک می کنن. بگو واکسمتو بکن تو جون همونی که وقت بخور بخورا و ریخت و پاشات به یادشی. زندگیمو که از اول بچگی بهش گند زدید دیگه بیش از این اجازه نمیدم...به بقیه ش خودم میخوام گند بزنم... تو برو به ...حروم.زاده های کثافت



    *

  • رها آزاد

    پنجشنبه عصر مرگ با نقاب کرونا یکی از اون سه نفری رو که توی یادداشتای سال 86 ازشون شاکی بودم برد... و من اینجا می نویسم که بعدها اگر هنوز زنده بودم و هنوز اینجا رو به خاطر می آوردم و هنوز انقدر آزادی برای دسترسی به دنیای مجازی وجود داشت اون رو هم به یاد بیارم... پسرخاله ی سی و هفت ساله م بعد از یکماه درگیری با کرونا عصر یازدهم شهریور برای همیشه رفت...

    مرگ با اون داس بزرگش شده همدست دشمنان بشر... دشمنانی که در لباس های گول زننده به بهانه ی کمک و همراهی دارن تیشه به ریشه مون میزنن...فقط برای کمی پول بیشتر...مقام بالاتر یا شایدم برده وار به دروغهایی که تحویلشون دادن اعتقاد و باور دارن... من اما باور نمی کنم یک سرماخوردگی بدون همدستی مرگ خواران بتونه اینهمه آدم رو از پا در  بیاره...نه باورم نمیشه... جنایتی زیر پوشش این بیماری در جریانه... یه جنایت غیرانسانی و اهریمنی



    *

  • رها آزاد

    دوست­مان که نمی­ دارند
    دریچه­ های ویرانیم

    شاید تَرَکی گنگ بر دریچه­ ی متروکیم
    یا باز همان چراغ خاموشیم
    در آینه ­ای کهنه می ­تابیم
    به خیابان بی­ انتها و خاکستری عصر می ­نگریم
    بی تَجَسُد آشنای هوایی
    که هوایی‌مان کند.

    دوست­مان که نمی­ دارند
    آینه ­های ویرانیم".



    *

  • رها آزاد

    پنج سال پیش در چنین روزی و چنین ساعاتی چشمم به جمال تو روشن شد و شدی شازده کوچولوی من.
    ساعت تولدت هفت صبح بود اما من به خاطر بیهوشی و درد و اوضاعی که داشتم ساعت دو بعد از ظهر بلاخره چشمم به جمالت روشن شد. تمام این پنج سال گذشته باتو مثل ماجراجویی و کشف دوباره ی روزای کودکی بوده اما کودکی تو به هیچ طریق شبیه کودکی من نیست.
    من بچه وسطی یک خونواده ی شلوغ بودم و هیچوقت معنای تنهایی رو نفهمیدم...تو اما تک و تنها گرفتار این قرنطینه ی لعنتی تنهاترم شدی...
    اسباب بازیای من یک هزارم چیزی که تو داری هم نبودند اما در عوض تو یک میلیونیم آزاد و رها بودنی که من تجربه کردم رو هم نخواهی چشید...
    بیشترین زمانی که من می تونستم تلویزیون ببینم روزی نیم ساعت بود اونم فقط تابستونا و به شرطی که کسی با کسی دعواش نشده باشه چون ته هر دعوایی تلوزیون تماشا کردن ما بود که تحریم می شد...تو اما سرگرمی و تمام دنیات همین کارتوناییه که برات می گیرم و تبلتی که به اجبار چشم پزشکی میتونی روزی دو سه ساعت داشته باشی...

    آرزوم بود که دنیای تو زیباتر از دنیایی باشه که من تجربه کردم اما بد جور تو ذوقم خورد...بگذریم... به قول خاله محبوب نباید برای تولدت غمگین بنویسم... اما نکته اینجاست که وقتی اندوهم رو اینجا جا بذارم می تونم با تو بخندم...به خاطر موهای فرفری و قشنگت که از دیشب بابتتشون طلبکار من شدی هم متاسفم... بیا امیدوار باشیم که دوباره فرفریای قشنگت برگردند...و از همه مهمتر روزای آزادی و شادی و لبخندمون دوباره برگردند. تا اون روز، تا وقتی دوباره حس نکنم زمین سیاره ی امنی برای توست از کنارت تکون نخواهم خورد...وگرنه که با هم به اخترک تو برمی گردیم...



    *

       1   2      >

    _zoom